روزگار نبودنت را، به خشکسالی تشبیه کرده اند که آبی نمی ماند برای مردمان. همه فکر می کنند که این، تشنگی است که بیتاب مان می کند؛ اما چنین نیست. تشنه ماندن در بیابان را چشیده ایم. روزگار نبودنت، روزگاریست که نمی توان غسل کرد، نمی توان پاک شد. و نمی دانی چه غُصه ای است، این که هر روزمان، به این اندیشه بگذرد که روزی، با پیکر آلوده نزدت خواهیم ایستاد؛ چه روی بگردانی و چه با اکراه، بپذیری.
سلام
آری روزی خواهد آمد و چون باران سیاهی ها را می زداید...
عیدتان مبارک